صاحبنظران در زبان عربی و فارسی به صراحت عنوان میکنند ترجمههایی که در قرن پنجم و ششم از قرآن شده از بهترین ترجمهها بوده است. جلوتر بیاییم و کتابهای فلسفی را ببینیم؛ وقتی مترجمی چون فروغی دست به ترجمه میزند، نتیجهاش میشود: «سیر حکمت در اروپا». یا منوچهر بزرگمهر، احمد آرام و عزتالله فولادوند که با خواندن ترجمهشان معنی صریح و درست متن به ما منتقل میشود. طبیعی است زبان ما بهعلل مختلف در دورهای در بیان مسائل فلسفی ناتوان بود و دلیل آن هم این است که فلسفه رشد نکرده بود؛ ولی دراین تلاش شصت، هفتادساله بسیاری واژگان ساخته شد که امروزه کمکم دارد جا میافتد، اما در رمان آنچه مهم است روایت و توصیف و دیگر دیالوگ است. ما کجای این موارد ضعف داریم؟ اتفاقا باید بگویم زبان ما دراین دو زمینه پرورده شده است. یعنی زبان روایت ما از قدیم بوده است. زبان توصیفی ما در شعر و نثر بسیار پرورده است.